سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 68680



my dear
پنج شنبه 89 مرداد 21 :: 5:9 عصر ::  نویسنده : مهرناز جوووووووووووووووووون       

امروز صبح که از خواب برخاستی تو را تماشا کردم و امید داشتم که با من حرف خواهی زد

 

فقط در چند کلمه یا از من به دلیل چیز های خوبی که دیروز در زندگی تو اتفاق افتاد تشکر

خواهی کرد اما تو سرگرم پوشیدن لباس بودی

هنگامی که میخواستی از خانه بیرون بروی میدانستم که میتوانی چند دقیقه ای توقف کرده

و به من سلام کنی اما تو خیل سرگرم بودی زمانی که پانزده دقیقه بیهودده روی صندلی

نشسته بودی و پاهایت را تکان میدادی فکر میکردم که میخواهی با من سخن بگویی اما

تو به سوی تلفن دویدی و به یکی از دوستانت زنگ زدی تا از چیزهای بی اهمیت بگویی

من با صبر و شکیبایی در تمام روز به تو نگاه میکردم و تو انقدر مشغول بودی که هیچ چیز

به من نگفتی

موقع خوردن نهار متوجه شدی که چند نفر از دوستانت قبل از غذا کمی با من حرف زدند اما

تو چنین کاری نکردی

باز هم زمان باقی است و امیدوارم که تو سرانجام با من حرف بزنی

به خانه رفتی و به نظر می رسید که کارهای زیادی برای انجام دادن داری بعد از انجام چند کار  تلویزیون را روشن کرده و وقت زیادی را سپری کردی من باز هم با شکیبایی منتظر ماندم

که بعد از تماشای تلوزیون و خوردن غذا با من حرف بزنی

هنگام خوابیدن گمان کردم که خیلی خسته ای بعد از گفتن شب بخیر به خانواده خیلی سریع

به رختخواب رفتی و خوابیدی

مهم نیست شاید نمیدانستی که من همیشه با تو هستم من بیش از انکه تو بدانی صبر پیشه کردم من حتی خواستم که به تو بیاموزم که چگونه با دیگران صبور باشی من به تو عشق می  هر روز منتظرم تا با من حرف بزنی چقدر گفت وگوی یک طرفه و یک جانبه سخت است

بسیار خوب تو یک بار دیگر از خواب برخاستی و من نیز یک بار دیگر فقط برای عشق تو  خواهم ماند به این امید که امروز مقداری از وقت خود را به من اختصاص بدهی

روز خوبی داشته باشی

دوست تو خدا

 

 

 




موضوع مطلب :


<   1   2